طلوع خواهم کرد.

یادداشت بیست و یکم

يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۴۷ ب.ظ

""دل نوشته""

امروز روز خوبی نداشتم.اقای میم (همسرم) چند روزه که بخاطر همون کار مهمی که گفتم خونه نیست و فقط اگه بتونه روزی یکی دوساعت میاد سری میزنه و میره. از دیروز هوا خیلی خنک شده و امروز هم همش صدای باد و خش و خش برگای رو حیاط می اومد.همه چیز بنظرم پاییزی و دلگیر بود.حالا اگه حال ادم خوب باشه همه چیز براش نشاط اوره.بچه ها خوابیدن و منم با گوشی شروع کردم به خوندن چندتا وب.ولی همین خوندن حالمو بدتر کرد.گذاشتمش کنار.تی وی رو روشن کردم و اتفاقی تصاویر زنده ای از تعویض پرچم حرم امام رضا به مناسبت محرم بود.خدا میدونه چقد بی قرار شدم ...تاب و تحملم تموم شده بود...اشکام دونه دونه میریختن...تو دلم غوغا بود...یاد سفر سه سال پیشمون تو همین روزا افتادم.همه ی اتفاقات اون سفر اومد جلو چشام.کلی گریه کردم و اروم شدم... 

+هرچقد هم که به این چیزا بی اعتقاد باشید حتما قبول دارید که حرم جزو معدود جاهاییه که بودن توش خیلی زیاد به ادم احساس امنیت و ارامش میده.حتما قبول دارید که حرم تنها جاییه که میشه توش یه دل سیر گریه کرد,درد دل کرد و سبک شد بدون اینکه بعدش مجبور بشید به کسی توضیح بدید که دلیل ناراحتیتون چیه...

+دیشب که با اقای میم تلفنی صحبت میکردم گفت این کارش رو که به سرانجام برسونه به امید خدا تا یکماه اینده راهی این سفرمیشیم.تو دلم غنج رفت حسابی.خیلی وقته منتظر این روزا بودم!

  • ۹۵/۰۷/۱۱
  • طلوع ماه